دیروز برای دعای عرفه با رها قرار داشتیم بریم حرم... تو راه حرم صحنه های ناب و قشنگی رو دیدم که حیفم اومد ثبتشون نکنم... *مادری که توی اون هوای سرد و بارونی پالتوی تنش رو دور بچه ی شیرخوارش پیچیده بود و دست نیازش به سمت آسمون خدا دراز بود... *دانشجوهایی که کیف و کتاب تحصیلشون رو روی سر گرفته بودن تا خیس شدن زیر بارون دلسردشون نکنه و کسی متوجه نالشون نشه... *پلیسی که در ضمن ارائه ی خدمتش اشک عارفانش با بارون خدا یکی شده بود و روی گونه هاش میریخت... *زوج جوانی که بالای سر فرزند کوچک فلجشون ایستاده بودن زیر بارون و عاجزانه ترین دعا رو میخوندن... *خادمایی که در حین خوندن دعا و نیایش زیر لبشون با خدا, تند تند کف حرم رو طی میکشیدن تا زائرای بی بی دچار مشکل نشن... *خانمی که پشت در بسته ی حرم زانو زده بود و هق هق مظلومانش دل هر رهگذری رو می لرزوند... خلاصه برو بیایی بود... جاتون خالی... همه اومده بودن تا یک صدا به خدا بگن: هر کس که تو را دارد چه ندارد و هر کس که تو را ندارد چه دارد... |
ABOUT
غریبه ی همیشه آشنا MENU
Home
|