فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
غریبه ی همیشه آشنا -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دلم به پهنای بی کرانِ دریاها گرفته است...

عقربه ی قطب نمای دلم، سمتِ پرگشودن را در راستای افقِ مهربانی تو نشانه رفته است...

کاسه ی گدایی دلم را بنگر...

هیچ ندارم!

جز اندکی خاکسترِ سوخته ی دل، که آن را هم برای مبادایِ معادم اندوخته ام!

آری آتشِ گیرایِ تو دلم را سوزانده  و رو به تباهی میبردش...

این روزها هیچ کس سجاده ی دلش را رو به قبله ی رویِ تو پهن نکرده تا از دستِ مهربانِ پدریت ذره ای لبخندِ

رضایت سوغات ببرد!

این روزها جنسِ آدمیتِ آدمیان به مرغوبیتِ آدمیتِ تو نیست!

هیچ کس رنگ و بوی تورا نمیدهد!

دلِ سوخته ام را بنگر...

نمیدانم چرا جذبه ی نگاهت بر دلِ کورِ این خاکیان کارگر نیست؟!

امّا نه!!!

آنها خود مُهرِ مِهرِ این هیاهو و آمدو شدِ بی درُ پیکر را بر دفترِ قلبشان زدندو تایید کردند که ثبت با سند برابر

است!

من در تحّیر مانده ام که این آدمیان، نه، سنگیان، با کدامین رویِ نداشته نامِ تورا بر زبانِ تلخشان جاری

میکنند...

ای محمّد...

*میلادت مبارک*

 


+نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 8:0 عصر توسط غریبه ی همیشه آشنا | نظرات ( ) |

نقطه ی جوش همان دمایی ایست که کم کم همه چیز درآن کمرنگ میشود...

بخار میشود...

محو میشود...

لطفا آدمها را به نقطه ی جوش نرسانید!


+نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19ساعت 9:0 عصر توسط غریبه ی همیشه آشنا | نظرات ( ) |

اگه

اولش به فکرِ آخرش نباشی

آخرش به فکرِ اولش میفتی...

انتخابش با خودته!


+نوشته شده در پنج شنبه 90/11/13ساعت 8:0 عصر توسط غریبه ی همیشه آشنا | نظرات ( ) |

     دهانتان را به اندازه ای باز کنید که حرف در دهانتان نگذارند...


+نوشته شده در سه شنبه 90/11/11ساعت 8:0 عصر توسط غریبه ی همیشه آشنا | نظرات ( ) |

دنیا به دورِ شهرِ تو دیوار بسته است

هرجمعه راه،سمتِ تو انگار بسته است

کی عید میرسد که تکانی دهم به خویش؟

هرگوشه از اتاقِ دلم تار بسته است!

شب ها به دورِ شمعِ کسی چرخ میخورد

پروانه ای که دل به دلِ یار بسته است

ازتو همیشه حرف زدن کارِ مشکلی است

در میزنیم و خانه ی گفتار بسته است

باید به دستِ شعر نمیدادم عشق را

حتی زبانِ ساده ی اشعار بسته است

وقتی غروبِ جمعه رسد، بی تو، آفتاب

انگار برگلوی خودش دار بسته است

میترسم آخرش تو نیایی و پرکنند

درشهر: شاعری زجهان، باربسته است...


+نوشته شده در جمعه 90/11/7ساعت 9:0 عصر توسط غریبه ی همیشه آشنا | نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >